حسن آقا

 

 

حسن نامي وارد دهي شد و در مكاني كه اهالي ده جمع شده بودند نشست و بناي گريه گذاشت.

سبب گريه‌اش را پرسيدند، گفت: من مردغريبي هستم و شغلي ندارم براي بدبختي خودم گريه مي‌كنم، مردم ده او را به شغل كشاورزي گرفتند.

شب ديگر ديدند همان مرد باز گريه مي‌كند، گفتند حسن آقا ديگر چه شده؟ حالا كه شغل پيدا كردي،

گفت: شما همه منزل و ماءوا مسكن داريد و مي‌توانيد خوتان را از سرما و گرما حفظ كنيد ولي من غريبم و خانه ندارم براي همين بدبختي گريه مي‌كنم.

بار ديگر اهالي ده همت كردن و برايش خانه‌اي تهيه كردند و وي را در آنجا جا دادند. ولي شب باز ديدند دارد گريه مي‌كند. وقتي علت را پرسيدند

گفت: هر كدام از شما‌ها همسري داريد ولي من تنها در ميان اطاقم مي‌خوابم.

مردم اين مشكل او را نيز حل كردند و دختري از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.

ولي باز شب هنگام حسن آقا داشت گريه مي‌كرد. گفتند باز چي شده، گفت: همه شما سيد هستيد و من در ميان شما اجنبي هستم.

به دستور كدخدا شال سبزي به كمر او بستند تا شايد از صداي گريه او راحت شوند ولي با كمال تعجب ديدند او شب باز گريه مي‌كند، وقتي علت را پرسيدند 

گفت: بر جد غريبم گريه مي‌كنم و به شما هيچ ربطي ندارد

 






كوروش بزرگ

کوروش بزرگ:

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟خدا گفت:البته!

_از تو میخواهم یک روز،فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه.

_خواهش میکنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی،از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین کرد.کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود .کوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشکالی ندارد.خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!...

_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!

فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!

_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟!!!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود.بعد از مدتی کوروش گفت:تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم.مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

_در ظاهر بله!

کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

_اسلام

_چگونه آیینی است؟

_نیک است

وکوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند.

_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.

وفرشته چنین کرد.

_همین؟!!!

کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

_پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟!!!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد.

فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید:راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است!

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.

_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق ...

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.

و فرشته گریست.





فيلتر شكن جديد !

اينم ور‍ن جديد فيلتر شكن FREE GATE

http://freedoom.persiangig.com/Software/fg680pnn.exe





اینترنت ملی !

خبرو دید که شنیدید اینترنت ملی از شهریور...دیگه سایتا از این به بعد میشه پایگاه بسیج مجازی اگه عضو بشی وکلیک کنی حتمابه فعالیت بسج ارفاغ میشه.من پیشاپیش به این فناوری اینترنت دوستانه و اسلامی مجازی سلام میکنم.دیگه بالاترین هم نمیتونم بیام دلم تنگ میشه.تازه بجای اینکه عکس های جنیفرو...ببینم باید بشینم فاطی کماندو اونم فقط دماغاشونو ببینم...به امید روزی که اینترنت ایران وی پی ان نخواد وبه دست جوونای سبزایران ملی بشه...




حالا که دیگر نیستم . . .

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم

با خیال او ولی تنهای تنها میروم

در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی

شاید او حتی بگوید لایق من نیستی

مینویسم من که عمری با خیالت زیستم

گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم . . .






فيلتر شكن !

اينم ور‍‍‍‍‍‍‍‍ژن جديد فيلتر شكن Ultra Surf .

http://freedoom.persiangig.com/Software/fd.zip






سید یاسر خمینی، نوه آیت الله خمینی،

 

یکی از پسران مهدی کروبی می گوید سید یاسر خمینی، نوه آیت الله خمینی، «حصر و یا بازداشت ابداعی» مهدی کروبی و میرحسین موسوی، از سران مخالف دولت و همسران آنان را محکوم کرده و آن را امری غیر قابل قبول دانسته است.

محمدتقی کروبی، در نوشته ای که سه فروردین ماه در سایت اینترنتی خود منتشر کرده، آورده است:«سید یاسر خمینی به شدت از وضعیت بوجود آمده برای دو خانواده کروبی و موسوی ناراحت بودند و از اینکه در نوروز امسال نمی توانند به دیدار پدر بروند، گله مند بودند».

به گفته محمدتقی کروبی، نوه آیت الله خمینی این اظهارات را دوم فروردین ماه در منزل علی کروبی که در آستانه نوروز از زندان آزاد شده بود، بیان کرده است.

محمدتقی کروبی می گوید سید یاسر خمینی به همراه همسرش، برای «دیدن و دلجویی» از علی کروبی به منزل او رفته بود.






گزارش تخلف
بعدی